۱۳۸۹-۰۱-۲۹

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
۲ بدار یک نفس ای قاید این زمام جمال
که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال
۳ دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند مگر نسیم شمال
۴ به تیغ هندی دشمن قتال می‌نکند
چنان که دوست به شمشیر غمزه قتال
۵ جماعتی که نظر را حرام می‌گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
۶ غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مردست در کمند غزال
۷ تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
۸ اگر مراد نصیحت کنان ما اینست
که ترک دوست بگویم تصوریست محال
۹ به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به درنرود همچنان امید وصال
۱۰ حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال
۱۱ سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال
۱۲ به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی
ولیک ناله بیچارگان خوشست بنال

۱ نظر:

بی امان گفت...

سلام
با مرگ به روزم!
مانا باشید.