گردیده فرشته خجل از منزلت او – منصور اسانلو
تف کرده ز سلول به شمشیر و ترازو - منصور اسانلو
گردیده فرشته خجل از منزلت او – منصور اسانلو
تف کرده ز سلول به شمشیر و ترازو - منصور اسانلو
بینائی او رنجه ز تصویر عدالت – در قاب جهالت
بویائی او خسته از آن مسلک بدبو - منصور اسانلو
سلول به سلول کشانند به بندش – در کار گزندش
خندیده نیاورده خمی نیز به ابرو - منصور اسانلو
لب باز نکردهست به اقرار دروغین – جرمیست چه سنگین!
وندر طلب حق ننشسته ز تکاپو - منصور اسانلو
فریاد برآورده ز خونخواری ضحاک – با جرأت و بیباک
این کاوهی آهنگر رزمنده و حقجو - منصور اسانلو
او طالب حق همهی کارگران است – جانش نگران است
وز بهر همه رنجبران گشته سخنگو - منصور اسانلو
شد مظهر آزادگی و خواستن حق – در بند و موفق!
با قدرت ادراک نه با قوت بازو - منصور اسانلو
منصور اسانلو چه جهانی شده نامش – هورا به مرامش
لرزیده ز نامش تن دیکتاتور ترسو - منصور اسانلو
یادش به همه حال گرامیست گرامی – زندانی نامی
حقش بود این نام خوش و شهرت نیکو - منصور اسانلو
هادی تو بیا تا که شب اول می ماه – تا بعد سحرگاه
نوشیم می و یاد کنیم از شرف او - منصور اسانل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر