۱۳۸۹-۰۲-۳۱

فكري به حال ما بكنيد -طنز نامه یک بسیجی به رييس جمهور


ما مشكلات زيادي داريم
خانه ما آنقدر كوچك است كه پدرم مجبور است روي مادرم بخوابد
پدرم شبها از گرسنگي مادرم را مي‌ليسد
شبي ديدم پدرم از شدت گرسنگي سينه مادرم را مي‌مكد تا شير بخورد
ما لباس نداريم
پدر و مادرم شبها بدون لباس مي‌خوابند
براي صرفه‌جويي پدر و مادرم مجبورند با هم به حمام بروند
پدرم ناچار است خوراكي را توي رختخواب قايم كند. چون شب ها كه مادرم به رختخواب مي‌رود پدرم به او مي‌‌گويد بيا بخور عزيزم مادرم شب ها از نداري ما ناراحت مي‌شود و مي‌خواهد برود كه پدرم به او مي‌گويد حالا برگرد عزيزم و بعد صداي گريه مامان مي‌آيد مادرم شب ها تا صبح از درد آخ و اوخ مي‌كند
فكري به حال ما بكنيد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

فکر نمی کنم به اسم طنز هر حرفی جایز باشه.
احساس خجالت ....
مخصوصا از شما که دقتتان را در مورد استفاده از کلمات می دانم